صدرا جون صدرا جون، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
کیانا جونکیانا جون، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آبی آسمان من..فرزندانم

مامان یه مامان شاغل و عاشق بچه ها

من یک معلمم....

سلام دوستان امیدوارم همگی خوب باشید و این یکماه باقی مونده از تابستونم براتون به خوبی و خوشی بگذره راستش دوستان زمانی که مسافرت بودیم و با دیدن برخی شرایط اسکان فرهنگیان که البته همه ساله اینطوریه تصمیم گرفتم این پستو بنویسم فقط به خاطر درد دل دوستانی که فرهنگی هستند و تا به حال به مسافرت رفته اند و از امکانـــــــــــــــــــــــــــــات آ.پ جهت اسکان استفاده کرده اند حتما خیلی دقیق متوجه منظورم میشن و درک میکنن چی میگم.حقیقتا من میخوام بدونم تفاوت نهاد آموزش و پرورش با سایر نهادهای دولتی چیه؟؟؟چرا تنها چند درصد از  امکاناتی که از نظر مسافرت مثلا برای کارمندهای بانکها،شهرداری و سایر ارگانها وجود داره برای معلمین موجود نیست؟؟؟ببینید اص...
30 مرداد 1393

سفرنامه 3

سلام مجدد و سه باره دوستان گلم خب رسیدیم به این قسمت از سفر که ما بعد از تله کابین سواری از نمک آبرود خارج شدیم و رفتیم سمت عباس آباد دوباره کارهای تکراری و ستاد اسکان و نامه گرفتن و رفتن به مدرسه ای که از آشپزخونش می شد دریا رو دید و صداشو شنید خلاصه طبق معمول طبقه پایین جا نبود و باید پله ها رو میرفتیم و میومدیم منم که ماشا...یه سالی میشه مشکل زانو پیدا کردم و مثل بی بی جونها پام اذیتم میکنه و واقعا رفت و امد از پله ها گاهی برام خیلی سخت میشد بله دیگه یه بهبود و سروسامونی به وسایل دادیم و خانوادگی راهی ساحل شدیم.البته جهت اطلاع دوستان عرض بنمایم که من فقط دوست دارم دریا رو ببینم و کار دیگه ای باهاش ندارم.پس مطمئن باشین من خشک رفتم و خشکم ...
27 مرداد 1393

سفرنامه 2

خب دوستان گلم ادامه ی سفرنامه ی ما.....بله  ما شب فریدونکار موندیم و هوا هم اصلا خوب نبود و فقط ساحل  نسیم ملایمی داشت و در مجموع شرایط جوی مناسبی نبود کنار دریا به صدرا خیلی خوش گذشت و البته کیانا هم کم نیاورد و یه دل سیر آب بازی کرد و هردوشون رفتن با آب یخ دوش گرفتن و صدرا بچم تعجب کرده بود که این چه حموم یخیه البته اونقدر هوا گرم بود که این آب سرد، مشکلی ایجاد نمیکرد.صبح روز شنبه راه افتادیم به سمت نمک آبرود و نزدیک ظهر رسیدیم اونجا....هوا همچنان گرم و غیر قابل تحمل بود و کولر ماشین یکسره کار میکرد و ترس اینم داشتیم که ماشین کم نیاره و طوریش نشه....ولی خوشبختانه موردی پیش نیومد و به نمک آبرود رسیدیم. مسیر رفتن به سمت نمک ...
27 مرداد 1393

سفرنامه 1

سلام دوستان خوب و مهربونم سلام کیانا خانم و آقا صدرا قول داده بودم به محض اینکه کارهای بعد از سفر کمتر بشه و سیندرلا خانم بشم بیام و از سفر کوتاه چند روزمون به شمال کشور براتون بگم امروز اگه خدا بخواد قولمو عملی میکنم و سفرنامه رو تکمیل میکنم و اما....سفر ما روز پنج شنبه 16 مرداد 1393 ساعت 7 صبح از خونمون شروع شد بله رفتیم و رفتیم و برای صبحانه یه جای با صفا اتراق کردیم و نیم ساعتی موندیم...اینم عکسش: بعد از صبحانه دوباره  راه افتادیم و ساعت 12 رسیدیم پارک بابا امان بجنورد.که البته به نظر من اصلا شرایط و زیبایی چند سال پیش رو نداشت و خیلی تر و تمیز نبود و آب حوضچه ی وسط پارک لجن بسته بود و خلاصه به دلمون ننشست و خیلی او...
25 مرداد 1393

سلام......

سلام دوست جونیای من خیلی دلم براتون تنگ شده بود شما چطور؟؟ ما به سلامتی و خوشبختانه برگشتیم اما الان چون شدیدا کزت خانم هستم نتونستم نظراتتونو تایید کنم و جواب بدم اما یه سر به وبهاتون زدم و در وب  ناهید جون  با دیدن خبر درگذشت خانوادگی یکی از نی نی وبلاگیهای عزیز مامان بابای آوینا و خود آوینا جون در سانحه هواپیمایی خیلی ناراحت شدم امید که خداوند همه ی درگذشتگان این سانحه رو مورد لطف و رحمت قرار بده و به خانواده های عزیزشون صبر و تحمل این فراق.ضمنا به محض اینکه سیندرلا خانم بشم با یه سفرنامه در خدمتتونم پس فعلا بای ...
22 مرداد 1393

تا بعد....

سلام حضور محترم دوستان عزیزم مهربانان من،اگه خدا بخواد و مشکلی پیش نیاد،قصد داریم چند روزی بریم گشت و گذار روزهای خوب و آروم و سرشار از سلامتی و نشاط برای همه تون آرزو دارم یادتون بمونه که دلم براتون تنگ میشه...پس فراموشمون نکنین...خداوند بزرگ پشتیبان و نگاهبانتان باد به امید دیدار ...
15 مرداد 1393

غار پلانکتون

سلام به دوستان خوب و مهربونم.امیدوارم حالتون خوب باشه و ایام به کامتون،شیرین و گوارا.کیانا خانم و آقا صدرا امیدوارم شما هم همیشه سلامت و شاداب باشید و آرامش در وجودتون پایدار.و اما روز عید فطر تصمیم گرفتیم با بچه ها بریم بیرون و یه هوایی تازه کنیم...وقتی کیانا 4 ساله بود رفتیم به یکی از مناطق دیدنی شهرمون...حالا که کیانا خانم 10 ساله شده یادش نبود اونجا چه شکلیه...از طرفی دیدیم صدرا هم 4 ساله شده پس تصمیم گرفتیم بریم همونجایی که شش سال پیش رفتیم و به صدرا هم گفتم خوب نیگاه کن که تا شیش سال دیگه اینجا نمیایم...خخخخخخخخخخخخخ خودمم نفهمیدم چی گفتم و چی شد...به هر حال راه افتادیم و رفتیم به قول صدرا به غار پلانکتون(کسانی که کارتون باب اسفنجی دید...
12 مرداد 1393

عیدتان مبارک....

خدا گوید:تو ای زیباتر از خورشید زیبایم...تو ای والاترین مهمان دنیایم...بدان آغوش من باز است...شروع کن!یک قدم با تو،تمام گامهای مانده اش با من.... دوستان عزیزم:استشمام رایحه ی دل انگیز عید سعید فطر، گوارای وجودتان باد. ...
6 مرداد 1393

مامان راست نگو!!!

سلام به همه...دوستان گل خودم.کیانا و صدرا و همه ی اونایی که یواشکی میان و یواشکی میرن و به قول گفتنی خوانندگان خاموشند.امیدوارم همه شاد و سلامت باشید.و اما در حال حاضر که مشغول تایپ این مطلب هستم،کیانا خانم رفته خونه ی مامانی و صدرا هم مشغول تماشای تلویزیونه و منم در حال تایپ و شنیدن آهنگ نگران منی مرتضی پاشایی هستم.اما دلیل گذاشتن این پست:امروز از صبح که کیانا بیدار شد،گفت مامان من برم امروز خونه ی مامانی؟ پیش بابا جون و به مامانی کمک کنم و...منم موافقت کردم و قرار شد بابا کیانایی رو  ببره اونجا.صدرا هم که مشغول بازی با کامپیوتر بود وقتی دید کیانا لباس پوشیده،گفت:کیانا کامپیوترو تو خاموش کن.و اومد پیش من.پرسیدم تو کجا میخوای بری پسرم...
3 مرداد 1393

خواب معصومانه

دوست جونیهای من سلام.امروز میخوام فقط یه عکس بذارم و برم.عکسی از یک خواب عمیق و آروم بچگانه عکسی که نشون میده چقدر رویاهای کودکیمون قشنگ بودن و چقدر آروم و زود به خواب میرفتیم و چقدر دور شدیم از اون روزها!!!روزهایی که سرمون به بالش رسیده و نرسیده،گوشه ی اتاق،روی پای مامان یا بابا،روی موتور یا دوچرخه،بی دغدغه و راحت میخوابیدیم... اما حالا از وقتی که سرمونو روی بالشمون میذاریم تا موقعی که بالاخره خوابمون میگیره به چه چیزهایی که فکر نمیکنیم و چه دلهره هایی که نداریم!!!!!!دوستان کجاست بچگیهامون؟؟؟یادش بخیر....یادش بخیر....فقط حواسمون باشه بچه های ما هم دارن بزرگ و بزرگتر میشن و از بچگیهاشون دورتر و دورتر....پس بیاین بیشتر هواشونو داشته باشیم تا ...
1 مرداد 1393
1